دارای دوشی پهن. دارای کتفی عریض. پهن شانه: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود و کنیت وی ابوالفضل که مادر وی کنیزکی بود رومی نیکوروی... مردی بود... نیکوروی بلندبینی پهن دوش کوتاه ران. (ترجمه طبری بلعمی)
دارای دوشی پهن. دارای کتفی عریض. پهن شانه: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود و کنیت وی ابوالفضل که مادر وی کنیزکی بود رومی نیکوروی... مردی بود... نیکوروی بلندبینی پهن دوش کوتاه ران. (ترجمه طبری بلعمی)
مجروح به ظهر (در ستور). دبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. موقع، پشت ریش شده. جمل ٌ مسدّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
مجروح به ظهر (در ستور). دَبر. (تاج المصادر بیهقی) : بر آن صفت که خر پشت ریش را برریش تفو زنند بتو باد صد هزار تفو. سوزنی. مگر کین فرومایۀ زشت کیش بکارش نیاید خر پشت ریش. (بوستان). ادبار، پشت ریش کردن ستور را پالان. مُوَقَع، پشت ریش شده. جَمَل ٌ مُسَدَّم، شتر پشت ریش که پالان ننهند بر وی تا به شود. تمسیح، مسح، پشت ریش کردن. مدابره، پشت ریش گردیدن ستور کسی. مسخ، پشت ریش کردن. (منتهی الارب)
دارای دوشی پهن دارای کتفی عریض پهن شانه: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود... مردی بود... نیکو روی بلند بینی پهن دوش کوتاه ران
دارای دوشی پهن دارای کتفی عریض پهن شانه: بعد از مکتفی خلیفه برادر وی مقتدر پسر معتضد نام وی جعفر بود... مردی بود... نیکو روی بلند بینی پهن دوش کوتاه ران